تقلید بکنیم یا نکنیم؟

در این مقاله به مقوله تقلید و ویژگی های آن می پردازیم. بررسی می کنیم که تقلید در کجا جایز و بلکه لازم است و در کجا تقلید نادرست و مز احم پیشرفت ما است.

دو توصیه در منابع دینی وجود دارد که ظاهراً با هم متناقض هستند. یکی این که “نگاه کن ببین چه چیزی گفته شده، نه این که چه کسی گفته است.” دیگری این که در شرح یک عبارت قرانی که “انسان باید به طعامش بنگرد” گفته شده “منظور از طعام این است که ببینی علمی که دریافت می‌کنی از سوی چه کسی است”.

 تناقض ظاهری در این است که جایی توصیه شده به اصل مطلب توجه شود و در جایی دیگر گفته شده به عرضه کننده مطلب توجه گردد. در واقع تفاوت مربوط به شرایطی است که ما در آن قرار گرفته‌ایم. اگر فردی صاحب نظر و اندیشمند و اهل تحقیق و تحلیل در یک حوزه تخصصی هستیم، خوب اینجا فرد ارائه کننده اهمیتی ندارد و ما می‌توانیم درستی و نادرستی کلام را به خوبی تشخیص دهیم و نکات ارزشمند و مفید را از آن استخراج کنیم و نکات منفی و انحرافی آن را کنار بزنیم.

تقلید1

معمولاً یک فرد صاحب نظر برای خود شأن مستقلی قائل است و خود را مرید و تابع یک صاحب نظر دیگر نمی‌کند چرا که خود را ممکن است همطراز او قلمداد کند و همواره به دیدگاه‌های دیگران به دیده تحلیلی و نقد نگاه می‌کند. می‌خواهد درس‌هایی از آن‌ها بگیرد و با دیدگاه خود و یا دیگر اندیشمندان مقایسه نماید و نکات ضعف و قوت آن‌ها را در بیاورد و اندکی بر علم و بینش خود بیفزاید. بنابراین اهمیت شخصیت صاحب نظر در مقایسه با خود نظر در نگاه او بسیار کم رنگ می‌شود. جمله اول فوق ویژه چنین اشخاصی است.

اما همه ما هر چند متخصص و خبره باشیم در یک یا چند زمینه محدود می‌توانیم حقیقتاً ادعایی داشته باشیم. بنابراین در سایر زمینه‌ها یا کاملاً بی اطلاعیم و یا حداکثر اطلاعات سطحی و مختصری داریم که نمی‌تواند ما را در موارد مهم و جدی از نظرات متخصصین بی نیاز نماید. برای متخصص شدن در هر زمینه ای به سال‌ها وقت و تمرکز و مطالعه و تلاش و تجربه نیاز داریم که برای هیچ یک طبیعتاً ممکن نیست. این جا است که موضوع تبعیت محض یا همان تقلید مطرح می‌گردد.

تقلید4

امروزه در علوم روانشناسی و مدیریت، الگوگیری از انسان‌هایی که در زمینه‌های خاص موفق بوده‌اند توصیه می‌گردد. می گویند هر کاری را که انسان‌های موفق در مسیر دستیابی به موفقیت‌هایشان انجام داده‌اند اگر دیگران بتوانند به تقلید از آن‌ها انجام دهند و همان مسیر آن‌ها را بروند، قطعاً به همان نتایج و موفقیت‌های بزرگ می‌رسند. لذا موضوع تقلید یک امر جا افتاده در جهان امروز است. به ویژه که زمان، ارزش بیشتری یافته و سرعت پیشرفت علم هر ساله بیشتر و بیشتر می‌گردد.

 

پس فرصت چندانی وجود ندارد که انسان‌ها وقت خود را صرف یادگیری علوم متعدد کنند و در زمینه‌های متعدد کسب دانش و تجربه نمایند تا به تعبیری خودکفا شوند. خودکفایی در جهان امروز تقریباً رنگ باخته و جای آن را تجارت جهانی گرفته است که بیان گر ضرورت اجتناب ناپذیر ارتباطات و تعاملات گسترده ملت‌ها در سطح جهان است.تقلید2

برای بیماری که برای درمان خود نیاز به پزشک متخصص دارد باید برای نتیجه گرفتن و بهبودی کامل به نسخه پزشک خود اعتماد کند و دستورات و توصیه‌های او را مو به مو اجرا نماید. پس از تعیین پزشک، اجرای بی چون و چرای نظر وی امری بدیهی و عقلی دانسته می‌شود. چرا که اگر بخواهد بعد از تشخیص و تجویز پزشک در مورد تک تک نظرات او تحقیق و تفکر کند، در واقع بهتر است اصلاً از خیر بهبودی خود بگذرد. این کار نقض غرض مراجعه به پزشک برای درمان سریع و آسان و مطمئن است.

یک تاجر بزرگ نیز برای امر تبلیغات گسترده خود به یک مشاور تبلیغاتی حرفه ای نیازمند است که اگر بخواهد در این امر موفق بشود لزوماٌ باید به نظرات او بدون تردید و تأمل جامه عمل بپوشاند. یک فرد مقید به انجام تکالیف شرعی هم به یک فقیه متخصص در علوم احکام دینی نیازمند است تا وظیفه شرعی خود را در برابر مسائلی که در زندگی و یا امور عبادی برایش پیش می‌آید بر اساس تشخیص درست شرعی عمل نماید. همه این‌ها از مصادیق تبعیت محض و یا همان تقلید هستند.

تقلید8

حال به این نکته توجه کنید که وقتی یک بیمار می‌خواهد سلامتی خود را، یا یک تاجر بزرگ می‌خواهد سرمایه و آینده تجاری خود را، و یا فرد متشرع می‌خواهد دین و روش زندگی دینی خود را در اختیار فردی قرار دهد و از او تبعیت محض و بدون چون و چرایی داشته باشد، آیا اجازه دارد به جمله اول فوق متوسل شود و بگوید فرد نظر دهنده مهم نیست، یا اینکه حقیقتاً همه گونه تلاش خود را برای شناخت فرد مناسب به کار می‌گیرد تا با خیال راحت و اطمینان خاطر، خود و زندگی و هست و نیست و آینده خود را در بست در اختیار آن فرد متخصص قرار دهد. طبیعی است که در این گونه موارد، فرد اهمیت خاصی پیدا می‌کند و جمله دوم فوق برای این گونه موارد مورد توجه قرار می‌گیرد.

دیدیم که مقدمه تقلید، تحقیق و تفکر است. اول باید تحقیق را تا سرحد ایجاد اطمینان انجام داد و بعد خود را سرسپرده آن فرد متخصص قرار داد. در این حالت دو طرف مورد نظر فاصله علمی و تخصصی و تجربی بسیار زیادی دریک حوزه خاص با هم دارند و هیچ گونه همطرازی دیده نمی‌شود. بدین دلیل است که یک فرد مجتهد فقهی اجازه تقلید از فرد مجتهد دیگر را ندارد و فقط غیر مجتهد باید از مجتهد تلقید نماید و برای شناخت مجتهد خود باید یک اقدام متفکرانه نماید یعنی روش‌هایی وجود دارد که با تحقیق مجتهد شایسته خود را بشناسد. به تعبیری باید در امر تقلید اجتهاد کرد و تقلید در تقلید ممنوع است، یعنی تقلید بدون اجتهاد باطل محسوب می‌شود. تقلیدی که کورکورانه است و اجتهاد و تفکری پشتوانه آن ندارد جامعه را به زبونی و گمراهی می‌کشاند.

تقلید5

خلق را تقلیدشان بر باد داد ای دوصد لعنت بر این تقلید باد

اما تکلیف تفکر در هنگام تقلید و پس از آن چیست؟ در هنگام تقلید باید تفکر به حالت تعلیق درآید چرا که در غیر این صورت نقض غرض اتفاق می‌افتد و تقلید غیرممکن می‌شود. همان گونه که در مثال بیماری که به پزشک مراجعه می‌کند به آن اشاره شد.

این کار باعث می‌شود تردید در انجام وظایفی که با نظر کارشناسی و انتخاب احسن صورت گرفته از زندگی کنار برود و فضا برای اجرای دستورات فراهم گردد. تفکر نباید مانع از عمل کردن شود و تفکر گرایی صرف نیز مردود است چون به وسواس و تردید و ترس منجر می‌شود. برای شکستن این موانع پیشرفت باید بر این شرایط غلبه نمود. باید یک توالی پیوسته برای فکر و عمل وجود داشته باشد. یعنی فکر بعد عمل و بعد فکر و سپس عمل و به همین ترتیب باید مسیر تعالی و کمال طی شود.

برای وضع قوانین جامعه باید خبرگان و متخصصان و حقوق دانانی حاذق و متعهد و توانا انتخاب شوند و در این مرحله باید فکر فعال باشد و تحقیق به اندازه کافی باید از سوی انتخاب کنندگان صورت گیرد. اما پس از انتخاب باید به رأی و نظر منتخبین به عنوان قانون گذاران جامعه تن داد و آن‌ها را بدون چون و چرا اجرا نمود. اینجاست که به نوعی تقلید باید صورت گیرد. حتی اگر به نظر شخصی ما قانونی ممکن است تاحدودی نادرست به نظر برسد. پس به بهانه تفکر نمی‌توان اجرای قانون یا تبعیت از نظر قانون گذار را معطل نمود. بلکه آن چه باید در این مرحله معلق شود تفکر است. اما تفکر نباید هیچ گاه تعطیل شود. برای این از کلمه تعلیق استفاده شده است. یعنی به طور موقت و لحظه ای تفکر کنار گذاشته می‌شود تا مانعی برای اقدام نباشد.

تقلید9

تا یک قانون به مرحله اجرا در نیاید نقاط ضعف و نواقص آن به خوبی آشکار نمی‌شود. هر چند به خوبی در باره آن فکر شده باشد باز هم فاصله ای بین فکر و عمل وجود دارد و همین فاصله است که مجدداً فکر را به فعالیت وادار می‌کند و جریان پیشرفت و رشد شکل می‌گیرد. تفکر تا مرحله ای خوب است که یک نتیجه قابل اجرا و حداقل قابل قبول و حداکثر مطلوب برای ما به همراه داشته باشد.

این که آن قدر فکر کنیم تا بهترین و کامل‌ترین نتیجه ممکن را رقم بزنیم بهتر است خیالتان را راحت کنم که بهترین و کامل‌ترین وجود ندارد. چرا که اگر می‌بود جهان به بن بست می‌رسید و تحقیق و پژوهش و تفکر خیلی زود تر از این‌ها متوقف می‌شد. اما به وضوح می‌بینیم که هر چه بشر بیشتر به جلو می‌رود راه‌های ناشناخته بیشتری برایش آشکار می‌شود و زمینه‌های تحقیق و تفکر بیشتری پیش رویش قرار می‌گیرد. بهتر است بگوییم بشر هر چه عالم تر می‌شود به چیزهای بیشتری که نمی‌داند واقف تر می‌شود.

تقلید7

تا بدانجا رسید دانش من تا بدانم همی که نادانم

یک دانشمند سؤالات بسیار بیشتری برایش وجود دارد تا یک فرد غیر دانشمند. در واقع یک دانشمند بهتر می‌داند که چه چیزهایی را نمی‌داند، اما یک فرد غیر دانشمند همین را هم نمی‌داند. برای همین است که سؤالات مهمی که یک دانشمند ممکن است داشته باشد حتی به ذهن یک فرد غیر دانشمند خطور نکند و یا حتی در صورت طرح آن متوجه صورت سؤال و اهمیت آن هم نشود.

پس بعد از تقلید یا عمل به انجام وظایف باید تفکر مجدداً فعال گردد. در حین عمل و در حالت تعلیق فکر فقط حالت نظارت و دقت و هوشیاری باید فعال باشد تا نه تنها مانع عمل نباشد و خللی در انجام وظایف ایجاد نکند بلکه به تحقق مطلوب فکر کمک نماید. آنچه که مسلم است پس از عمل باید تفکر فعال گردد تا به نتیجه عملکرد رسیدگی کند و فاصله بین فکر و عمل را پیدا نماید و در صدد آن باشد که با نقد و تحلیل این فاصله، راهی برای کم کردن آن با بهره گیری از تفکر بیابد. 

در این جا پیشنهاد می کنم هم اکنون بخشی از کتاب تفکر پازلی که در آن به این موضوع نیز پرداخته است را دانلود کنید و آن را مطالعه فرمایید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *