چگونه با تفکر طراحی می توانیم مسائلمان را خلاقانه و به سرعت حل کنیم؟
قسمت ششم– رویکرد تکاملی تفکر طراحی
در این قسمت میخواهیم به رویکرد تکاملی تفکر طراحی بپردازیم. در مقابل رویکرد تکاملی، رویکرد تکمیلی را داریم. رویکرد تکمیلی، رویکرد متداول و رایج طراحی در عصر حاضر است. در دورههای گذشته طراحی، بر این روش تأکید شده و از این روش استفادهشده است. رویکرد تکمیلی به این معنی است که در طراحی، از نیاز شروع میکنیم، طراحی مفهومی و بعد طراحی مقدماتی و سپس طراحی جزئیات را انجام میدهیم. بعدازآن مرحله نمونهسازی و تولید و سپس تولید انبوه و سرانجام تجاریسازی دنبال میشود. بنابراین فرایند آبشاری و متوالی طراحی را در اینجا بهصورت خطی مشاهده میکنیم.
گاهی اوقات، این فرایند دچار بازنگری و بازخورد هم میشود. بعضاً احتیاج پیدا میکنید که در مسیر طراحی و ساخت به عقب برگردید و فازهای قبلی را مجدداً انجام دهید. ولی معمولاً یا این اتفاق نمیافتد و یا بسیار محدود و کم رخ میدهد. اگر هم اتفاق بیفتد معمولاً در فازهای اولیه طراحی اتفاق میافتد. برای اینکه اگر در فازهای انتهایی این بازنگری اتفاق بیفتد، بسیار پرهزینه خواهد بود. پس توصیه میشود در این روش اگر نیاز به بازنگری احساس میشود در همان فازهای طراحی مفهومی و طراحی اولیه، این بازنگریها انجام شود تا با هزینه پایین این اتفاق بیفتد.
این رویکرد معمولاً برای پروژههای بزرگ و سازمانی و گاهی ملی استفاده میشود و برای این منظورها بیشتر مناسب است. هنوز هم بهخوبی میتوان از این رویکرد استفاده نمود. برای اینکه این روش تأکید بر جلوگیری و پیشگیری از شکست دارد. لذا، همه مقدمات و مطالعات و بررسیهای لازم انجام میشود و بعد پروژه وارد فاز اجرا و نمونهسازی و ساخت میگردد.
معمولاً سعی میشود در پروژههایی که ابهام ندارد از این روش استفاده گردد. جاهایی که تقریباً طراحی، تکراری است و جنبه نوآوری خاصی در آن پیشبینینشده و گاهی حجم سرمایهگذاری و برنامهریزی در آنها گسترده است؛ اما واقعیت این است که خیلی از پروژهها این ویژگیها را ندارند. اولاً در سطح سرمایهگذاری گسترده و وسیع عمل نمیکنند، ثانیاً ویژگیهای نوآورانه دارند و بر اساس آخرین دستاوردهای دانش و فناوری روز جهان قرار است این پروژهها اجرا شوند و نیاز امروز جامعه و حتی نیاز آینده جامعه را تأمین کنند. بنابراین قاعدتاً اینگونه پروژهها با ابهام و نامعینیهای زیادی مواجه هستند.
برای اینکه اینگونه پروژهها را بتوانیم اجرا کنیم از رویکرد تکاملی باید بهره بگیریم. یعنی اینکه طراحی را در حدی انجام دهیم که بتوانیم به یک نمونه اولیه دست پیدا کنیم و این نمونه اولیه را مبنای حرکت بعدی خودمان بهعنوان گام اول و پله اول این مسیر قرار دهیم. بر اساس بازخوردهایی که از خود طراحی و نیز از خود مشتری دریافت میکنیم، مسیر بعدی طراحی را ادامه میدهیم. بنابراین، نیاز است نمونهسازی در هر مرحله انجام شود و بر اساس آن، بهینهسازی و یا طراحی مجدد و دوباره ساخت و نمونهسازی در ورژن و سطح بالاتر و مشخصات عملکردی بالاتر دنبال شود.
لذا، در اولین نمونه باید عملکرد داشته باشیم. این نمونه اولیهای که ساخته میشود باید بتواند برای ما کار کند و کارکرد داشته باشد. هرچند این کارکرد در حداقلها باشد، هرچند این کارکرد آن انتظار نهایی و رضایت مشتری را تأمین نکند، هرچند مشخصات این نمونه از مشخصات محصولی که باید تحویل مشتری شود بسیار دور باشد. انتظاری که وجود دارد این است که این محصول عملکرد داشته باشد و انتظار اولیه را تأمین نماید. در مراحل بعد، هم عملکرد محصول ارتقاء مییابد و هم مشخصات محصول بهتر میشود و هم انتظارات و نیازهای واقعی مشتری و معیارهای مدنظر مشتری تأمین خواهد شد. به این صورت رویکرد تکاملی را دنبال میکنیم. تفکر طراحی به ما کمک میکند که این رویکرد را در پروژهها بهکارگیریم.
اما آیا این تفکر در پروژههای ملی هم قابل پیادهسازی است؟ فرض کنید یک پروژه سکوی نفتی داریم. یک پروژه پالایشگاه بنزین داریم. یک پروژه نیروگاه برق یا برج مخابراتی داریم. حال اگر این پروژه از نوع پروژههای تکراری است، بنابراین دلیلی وجود ندارد که ما رویکرد تفکر طراحی را روی آن اعمال کنیم و بخواهیم مراحل اولیه نمونهسازی را مطرح کنیم. بر اساس تجربیات قبلی و قابلیتهای مسلّمی که به آنها دستیافتهایم، میتوانیم وضعیت نهایی و مسیر پروژه و زمانبندی آن و نیز نیازهای مسیر اجرای پروژه را کاملاً پیشبینی کنیم و لذا پروژه را به روش خطی و آبشاری دنبال میکنیم.
اما همین پروژههای بزرگ، روزی پروژههای نوآورانه بودهاند. بعضاً اختراعات، ابداعاتی که توسط بشر صورت گرفته در اولین مراحل آن نیاز به ساخت نمونههای اولیه داشتهاند. آن نمونههای اولیه قطعاً با نمونههای امروزه کاملاً متفاوت و متمایز است. تصور کنید ما روزی هواپیمای برادران رایت را بهعنوان اولین هواپیما داشتهایم. آیا آن هواپیما با هواپیمای امروزی قابلمقایسه است؟ قطعاً هیچیک از ما حاضر نیستیم سوار هواپیمایی که آن موقع ساختهشده بشویم. ولی آن موقع آن اتفاق افتاد و آن هواپیما به پرواز درآمد و اگر آن اتفاق نمیافتاد و آن هواپیما پرواز نمیکرد، ما امروزه این هواپیماهای مدرن امروزی را نداشتیم.
روند تکاملی را بهصورت فرایند بهروزرسانی و تکامل محصولات بزرگ هم شاهد هستیم. یک پروژه بزرگی که امروزه بزرگ تلقی میشود، از روز اول یک پروژه بزرگ و یک پروژه ملی نبوده است. قطعاً یک پروژه محدود با هزینههای محدود با کاربردهای محدود بوده است. بنابراین میتوانیم هرگونه پروژهای که امروزه یک پروژه نوآوری تلقی میشود را با رویکرد تکاملی انجام دهیم، به یک محصول اولیه برسیم و در مسیر زمان ارتقاء دهیم تا شاید روزی این پروژه هم بهعنوان پروژهای بزرگ و ملی از آن یاد شود. آنوقت دیگر نیاز نیست رویکرد تکاملی را برای آن پیاده کنیم و آنجا رویکرد تکمیلی برای پیادهسازی اینگونه پروژهها کفایت خواهد کرد.
پس نگاه تفکر طراحی، اجرای پروژههای نوآورانه است و به ویژه پروژههایی که با ابهام مواجه هستند. پروژههایی که باید نمونههایی را بسازید تا بتوانید بر اساس آن شکست بخورید. در رویکرد تکاملی و در تفکر طراحی شکست توصیه میشود. برای اینکه شما اگر به شکست تشویق نشوید هیچوقت حاضر نمیشوید نمونههای اولیه را سریع بسازید. درصورتیکه در رویکرد تکمیلی، از شکست پیشگیری میشود. ما در رویکرد تکاملی باید از شکست بهعنوان گامهای موفقیت خودمان استقبال کنیم. به کمک این گامها، ما یاد میگیریم، خودمان را تقویت میکنیم، تواناییها و دانشمان و انگیزههای خودمان را تقویت میکنیم تا بتوانیم به یک محصول مطلوب و موردنیاز روزمان دست پیدا کنیم.