اگر با موضوع بهینه سازی آشنایی داشته باشید حتماً می دانید که در بهینه سازی فرض بر پذیرش محدودیت ها و قیود موجود مسئله است. در این حالت راه حل بهینه در واقع راه حلی بینابینی یا به تعبیری میانگین راه حل های موجود است. در این رویکرد دنبال راه حل جدید نیستیم بلکه یک نوع مصالحه بین شرایط بد و خوب از جبنه های مختلف صورت می گیرد و به تعبیری به انتخابی دست می زنیم که نه سیخ بسوزد و نه کباب. این شرایط هیچ یک از طرفداران جنبه های طرفینی حل مسئله را کاملاً راضی نمی کند و هر دو طرف با یک وضعیت قابل قبول به این راه حل تن در می دهند.
یک تصمیم دادگاه که سعی می کند حکمی را صادر کند که نه متهم و نه شاکی هیچ یک به اهداف خود نرسند ولی اندک چیزهایی هم گیر طرفین بیاید که از بدترین وضع ممکن البته بهتر خواهد بود.
تصور کنید اگر در این دادگاه واقعاً حق با شاکی باشد و متهم جرمش هم محرز شده باشد ولی دادگاه بنا به مصالحی به اقتضای شرایط خود یا جامعه و زمان و … تشخیص بدهد که بهتراست یک حکم میانه ای بدهد تا آن مصالح مهم تر از نظر او قربانی حکم به حق و عادلانه نشود.
نمونه ای از این گونه قضاوت ها را شاید در بعضی رشته های ورزشی از سوی داوران آن ها و یا خیلی جاهای دیگرهم تجربه کرده باشید و احساس نامطلوب خود از این گونه قضاوت ها را نتوانید پنهان کنید. در رویکرد بهینه سازی در واقع همین اتفاق می افتد . مصالحی در میان است که باید اندکی از حق یکی گذشت و کمی هم حق را به دیگری داد.
فرض کنید می خواهید یک بال هواپیما طراحی کنید. بال هواپیما به دلیل بارهای فراوان وارده بر آن باید مستحکم و قوی طراحی و ساخته شود. برای این منظور نیاز به استفاده از تیرهای فولادی ضخیم دارید. اما این کار موجب می شود وزن هواپیما خیلی بالا رود و این عوارضی را به دنبال دارد، مانند حجیم شدن، نیاز به افزایش قدرت موتور، مصرف سوخت بالاتر و نهایتاً عملکرد ضعیف تر. برای این منظور باید بال هواپیما سبک باشد و این یعنی نیاز به استفاده از تیرهای فولادی نازک داریم.
این نمونه ای از تضاد منافع است که با آن مواجه هستیم. برای حل این تعارضات تصمیم به بهینه سازی می گیریم و از خیر ضخامت بالا می گذریم و ضخامت تیرها را آن قدر کم می کنیم که استکام خیلی خوب و مطلوب اولیه به استحکام قابل قبول تبدیل شود. بدین ترتیب با کاهش وزن بال هواپیما، میزان وزن و مصرف سوخت بالای هواپیما را به مقدار قابل قبولی کاهش می دهیم.
در این راه حل در واقع دنبال حل کردن واقعی مشکلات و به عبارتی منحل کردن آن ها نبوده ایم بلکه با پذیرش مشکلات به دنبال کاهش عوارض آن ها به میزان قابل قبول بوده ایم. بهتر است بگوییم با این کار سطح توقعات خود را به جای کسب نتایح مطلوب و شگفت انگیز به نتایح قابل قبول کاهش داده ایم. این در حالی است که شرایط قابل قبول یک امر نسبی است و برای هر فرد طراح و یا شرایط زمانی و کاری او متفاوت است. به این معنی که شرایط قابل قبول برای یکی ممکن است برای دیگری خیلی خوب و برای دیگری هنوز کاملاً بد باشد.
در تفکر طراحی به دنبال خلق و تولید راه حل های جدید هستیم. این مطلب باز به معنای این نیست که راه حل خلق شده ماهیت وجودی در طبیعت نداشته است. خیر. بلکه بدین معناست که با تفکر و تلاش برای ارائه راه حل های خلاقانه راه حلی که تا به حال در دسترس و اختیار و جلو چشم مان نبوده است را کشف می کنیم.
حقیقت این است که راه حل مسائل با طیف وسیعی از ساده ترین تا دشوارترین شکل آن در طبیعت یا واقعیت وجود دارند. با یک برخورد غیرمتفکرانه در اولین بار اغلب به دشوارترین راه حل ها بر می خوریم و لذا سریعاً پا پس می کشیم و عقب نشینی می کنیم. اگر کمی تفکر کنیم، به لایه های راه حل های کمی ساده تر دست پیدا خواهیم کرد و با تعمیق و اصلاح روش های تفکر خود، راه حل های ساده تر خود را به ما نشان خواهند داد.
اگر از قوه تخیل خود بهره بگیریم می توانیم چندین پله پرش کنیم و به سرعت راه حل های بسیار ساده تر را شناسایی کنیم. استفاده از تفکر خلاقانه در واقع تحریک قوه تخیل و باز کردن راه برای یافتن جواب های بسیار مطبوب تر و ساده تر می باشد. اگر همچنان در تفکر و اصلاح روش ها و رویکردهای تفکری پیش برویم شاید بتوانیم به ساده ترین راه حل برای مشکل اصلی خود دست پیدا کنیم. کاری که نیوتن با کشف ساده قوانین بسیار کم حجم و ساده خود قوانین حاکم بر طبیعت را بیان کرد و نشان داد که طبیعت فوق العاده ساده و با خودش هماهنگ است.