آیا تا به حال یک پازل را حل کرده اید؟ برای حل یک پازل از کجا شروع می کنید؟ چه تکنیک هایی به کار می برید؟ چقدر تجربیات قبلی شما در حل یک پازل کاملاً جدید به دردتان می خورد؟ تفاوت زمانی حل یک پازل دشوار در مقایسه با یک پازل ساده چقدر است؟ با استفاده از این تشابه، شاید بتوان نام دیگری برای تفکر طراحی گذاشت و آن هم تفکر پازلی است چون از بسیاری جهات شبیه به هم هستند.
برای حل یک پازل جدید به ویژه از نوع دشوار آن هر چقدر با تجربه و با هوش باشید نمی توانید از یک کنار شروع به چیدن قطعات کنید و با اولین حدس به نتیجه برسید. حتماً با من هم عقیده اید که خلاقیت عامل مهمی در حل این گونه پازل هاست. بعد از آن بررسی یا ور رفتن با قطعات پازل است که به شما شناخت خوبی از تصویر احتمالی پازل کامل شده می دهد و حالا می توانید از قدرت خلاقه خودتان برای حل پازل حدس هایی بزنید. باز هم کافی نیست باید دست به کار شوید و حدس های خود را امتحان کنید. محتمل ترین حدس را انتخاب می کنید و سعی می کنید با این حدس کار را به نتیجه برسانید. اما به خاطر این که راه حل شما یک حدس محتمل بیشتر نیست در حین کامل کردن پازل حدس تان را محک می زنید. اغلب متوجه می شوید که حدس تان خیلی درست نبوده است. اکنون دوباره حدس های جدیدی به ذهن تان می رسد که حتی در مرحله قبل به ذهن تان نرسیده بود. علت این که این حدس های جدید به ذهن تان رسیده است همان دست به کار شدن و نزدیک تر شدن به موضوع و گرفتن اولین نتایج از این تلاش ها و اقدامات عملی تان می باشد. مجدداً بهترین حدس جدید را عملی می کنید و همین طور این کار را ادامه می دهید تا حدس های شما به راه حل های واقعی نزدیک تر شوند و نهایتاً جواب را پیدا می کنید. طبیعی است که در مراحل اولیه کار، سرعت تان بسیار پایین است ولی هرچه به جلوتر می روید سرعت تان خیلی بیشتر می شود و اصطلاحاً سرعت همگرایی تان به سمت جواب خیلی زیاد می شود. بدون آن که متوجه شوید شما احتمالاً فرایند تفکر طراحی را به طور کامل در مورد حل یک پازل تجربه کرده اید.
بسیاری از مسائل پیرامون ما پیچیدگی زیادی دارند و چند بعدی هستند به گونه ای که نمی توان در ابتدای امر راه حل مشخصی برای آن ها ارائه کرد. معمولاً از روش آزمون و خطای طراحانه در این موارد استفاده می شود. بدین معنی که شناخت مسئله و راه حل آن با یکدیگر همراه و توأم می گردد. با هر گام پیشرفت در باره چیستی مسئله اطلاعات بیشتری کشف می شود و باز همین مسیر حدس راه حل، اجرای راه حل، ارزیابی و فراگیری را تا جایی تکرار می کنیم که به نتیجه مطلوب برسیم.
به جرأت می توان ادعا نمود که در تمامی حوزه هایی که مسائل پیچیده بشری حضور دارند جای تفکر طراحی خالی است. تشبیه تفکر طراحی به حل پازل در واقع باز کردن دریچه ای به سوی شناخت اولیه تفکر طراحی است. لذا تفکر طراحی یک رویکرد خلاقانه راه حل محور و عملگرا برای استفاده در مسائل پیچیده ای است که ابعاد مختلفی از جمله جنبه های انسانی در آن ها حضور دارند و نمی توان با روش های متعارف منطقی و سر راست برای آن ها راه حل مناسبی ارائه نمود.